دسته بندی ها

    چایت را من شیرین میکنم

    نام ناشر :

    مشخصات محصول :

    تعداد صفحات320
    0 (از 0 رای)
    وضعیت کالا: موجود در انبار
    قیمت کالا:
    ۳۵۰٬۰۰۰تومان
    افزودن به سبد خرید
    توضیحات

    «چایت را با من شیرین می کنم» اثری داستانی از «زهرا بلند دوست» است که توانسته است با جذب مخاطبانی بسیار، به چاپ های متعددی دست پیدا کند. این کتاب در اصل حکایت و جدال بین خیر و شر است که در سراسر داستان در تلاش اند تا خود را به اثبات برسانند. این جدال گاهی در قالب انقلاب و ضد انقلاب، گاهی در چارچوب اسلام واقعی و اسلام دروغین داعش، گاهی میان عشق حقیقی و غیر حقیقی رخ نشان می دهد.

    زهرا در مورد قصۀ این رمان می گوید:

    در این رمان به زبان ساده درباره داعش و جنایات این گروه توضیح داده‌ام. درباره دختری به نام سارا که در خارج از کشور زندگی می‌کند و بزرگ شده همان طرف هم است. پدر منافقی دارد که جزو گروه مجاهدین خلق و سرسپرده مسعود رجوی است. دختری که تمام پشت و پناهش تنها برادری است که مثل خودش مسلمان نیست. اما یکدفعه برادر سارا مسلمان می‌شود و به سراغ داعش می‌رود. سارا بعد از پی بردن به اصل اقدامات داعش تمام تلاشش را می‌کند تا برادرش را از چنگال داعش بیرون بکشد و…

    آشنایی سارا با سوفی همسر رها شده دانیال، در آستانه پیوستن سارا به داعش وضعیت فکری سارا را کاملاً بهم می ریزد. اوج التقاط ذهنی و لحظه های حیرانی در همین لحظات شکل می گیرد. داستان زندگی سوفی برای او غیرقابل باور است و او مجبور است این وضعیت غیرقابل را درک کند.

    نویسنده برای دور شدن از شعارزدگی سعی می کند قضاوت نکند و نگاه دو سویه به دیدگاه های موجود داشته باشد. این کار او باعث شده است تا خواننده دیدگاه کامل تری نسبت به موضوع پیدا کند. ایده اصلی این نوشته از زندگی واقعی الهام دوست نویسنده گرفته شده است که فعلا ساکن اروپاست. این واقع گرایی ایده، کمک زیادی در  دلنشین تر شدن هرچه بیشتر داستان شده است. خانواده نظامی نویسنده، مطالعه مستندات موجود در مورد داعش و وابستگان آن ها در حقیقی کردن قصه نقش زیادی داشته است. بازخورد اولیه داستان در فضای مجازی زودتر صورت گرفته است، به همین خاطر این اثر خود را رسیده و کامل نشان می دهد.

    زهرا علیدوست در مورد دلیل انتخاب کتابستان به عنوان ناشر می گوید:

    وقتی اصرار دوستان و آشنایان را [ برای چاپ ]دیدم، به یکی از نهادها پیشنهاد دادم، که ایرادهای عجیب و غریب گرفتند و پشیمان شدم تا اینکه در تلگرام از چند نشر پیشنهاد داده شد. آخر سر با نشر کتابستان به عنوان یکی از نشرهای خوب آشنا شدم و کتاب را به آن‌ها دادم.

    قسمتی از این کتاب را در این جا بازخوانی می کنیم:

    «… چنگ زدم به معده ام سر روی میز گذاشتم. با دیدن عکس ها مطمئن شدم که دانیال، زمانی عاشقانه این دختر شرقی را دوست داشته. اما چطور توانسته چنین بلایی به سرش بیاورد؟ شراکت در عشق، در مسلک هیچ مردی نیست، دانیال که دیگر یک ایرانی زاده بود. خیلی چیزها فراتر از تصوراتم خودنمایی می کرد. برادر مهربان من که تا به خاطر دارم، تحمل دیدن اشک هیچ زنی را نداشت… حالا سر می برید در اوج خباثت و سیادلی!…»